پنجشنبه، مهر ۱

در دل دارم امید، بر لب دارم پیام، قدیمی ها سلام


الآن ایران صبح اول مهره، روز آغازین پاییز89 و آخرین پاییز دهه ی 80. مهرماه ،ماهی که نامش هم در ماندگاری نغمه اش سهیم است ...
چه شبی بوده دیشب واسه خیلی از بچه های ایرانی، چه شب هایی بود دیشب ها برای ما مدرسه ای های آن روزها. مدرسه ی ایرانی، دوران تحصیل، دوره ای که شب اول آن – شب قبل از جشن کلاس اول- و شب آخر آن -شب کنکور- هردو زودتر از همیشه به رختخواب میروی و دیرتر از همیشه به خواب. ولی شب اول مهر چیز دیگریست .از ذوق نمیخوابی ، هرچی بیدار میشی صبح نمیشه ؛ نمیفهمی ، نمیفهمی که تا چشم به هم بزنی باید آرزو کنی که کاش بشه یه بار که از خواب بیدار میشی باز وقت شه بخوابی بگذریم بریم سراغ نوستالژیک مهرماهی خودمون .
همیشه تقریبا از 15 شهریور دیگه دل توی دلم نبود. مثل نوروز که 10 روز آخر اسفندش یه لذت و انرژی خاصی با خودش داره حتا در هوا واسه مهرماه هم 15 روز آخر شهریور یه چیز دیگه بود. هوا خنک میشد و عصرها نسیم میومد به همراه رایحه ای که این روزها وقتی خاطراتت را مرور میکنی حس میکنی نسیمه میاد و می بردت تو دل خاطرات. هرچند واسم سخت بود اون 15 شهریور ها آخه باید با موندن خونه ی مادربزرگ و پدربزرگ خداحافظی میکردم ومیرفتم خونه ی خودمون که واسه اول مهر عادت کنم . از همون موقع انگار داشتم تمرین میکردم که گاهی واسه رسیدن به یک عشق و علاقه باید پا روی دل بذاری ، بگذریم.
دیگه اون 10-15 روز را در تدارک کارهای مدارس بودیم. بعدازظهرها با مادراینها مینشستیم روی کاغذ لیست خرید را آماده میکردیم . مادر اسامی همه ی درس هایی که ماها داشتیم را مینوشت که مشخص کنه چند دفتر ، برای هردرس چند برگ و چه نوعی برداریم. یادش به خیر همیشه دفتر املا و ریاضی از اون جلد محکم ها انتخاب میشد و 100 برگ. اون موقع ها مثل الآن نبود که تنوع زیاد باشه دیگه اوج کیفیت میشد دفترهای نوری . دوسه بسته ی مداد سیاه که البته دو یا یکیش بهت داده میشد، یک بسته مداد قرمز خودکار قرمز برای خط کشی،خط کش، پاکن، تراش ، وسایل نقاشی و دفتریادداشت و...
کاغذ کادوهای جلد های دفترها آخ یادش بخیر چه بساطی داشتیم واسه انتخابش. برچسب هایی که واسه اسم و عنوان ها میگرفتیم. یادتون میاد اون وقت ها باید دفترها را خط کشی میکردیم و داخل صفحه ی اولش هم باز اسم و این ها مینوشتیم. من همیشه یکی دوبرگ از اول دفتر رها میکردم خوشم نمیومد از اول اولش شروع کنم. تازه مدرسه هم دفتر این ها میداد یادتونه ؟ همون دفتر برگ ها ی 60،40 و 100 برگی. پاکن های میلان هم میداد که همش سیاه میکرد. اون موقع این جامدادی آهنربایی ها افتاده بود تو بورس. یادش بخیر. خرید کیف و کفش و لباس مدرسه هم واسه خودش عالمی داشت. کیف اول دبستانم زردو مشکی (بیشتر زرد) بود .خیلی دوستش داشتم. ولی عکسی ازش ندارم حیف...
معمولا دیگه از 5-6 روز به مدارس کار خاصی نداشتم و روزی چند بار کتابخونم را مرتب میکردم و دفترهام را بو میکردم. یه بوی خاصی بود ، هنوز هم اون بو جایی بیاد هوایی میشم. بعداز ظهرهام عملیات جلد کردن دفترها بود . تلویزیون هم هفته آخر برنامه های بازگشایی مدارس را شروع میکرد. سریال 5 قسمتی آخرین روز تابستان را یادتونه هرسال 5 روز آخر میذاشت؟ ولی اوج آهنگ ها دو روز آخر بود.
خوابم هم باید تغییر میکرد واسه مدارس. هفته ی آخر هرشب دیگه 9 میرفتم بخوابم که عادت شه ولی شب آخر از 8:30 که میرفتم تا حدود 11 خوابم نمیبرد . طول شب هم که 3-4 باری بیدار میشدم تا بالاخره صبح میشدو 7:30 صبح با آهنگ همشاگردی سلام راهی میشدم....

۱۱ نظر:

مهتا گفت...

یادش بخیر.. دلتنگیم چقدر ..

parnia گفت...

سلام پگاه جون
آدرس وب لاگت و پیدا کردم.
نوشته هات خیلی قشنگ بود وقتی هم شاگردی سلامت را خوندم اشکام سرازیر شد.یادمه کلاس اول که بودم روز اول تو امدی بالای سرم و خوندی قوقولی قوقول خروس می خونه صبح شده چشمات و باز کن صبح شده چشمات و باز کن میرقصد از شادی کودک زیبا میره به سوی دبستان...
اما حالا باز اول مهر شد و این بار باید برم دانشکاه اما دیگه پیشم نیستی...

صدرا گفت...

سلام خانم؟!خوبی؟! اول مهرتون که گذشت چطور بود؟ آخه خدا وکیلی اول مهر اصلا می شه واسه بچه ها دوست داشتنی بشه؟!
راستی، دارم میام سمت شما! کدوم ورش هستی؟!؟؟
هر کاری کردم نتونستم پیام خصوصی بذارم، شما خودت خوندی پاکش کن و جواب بده اجالتا!

نیم تنه گفت...

معلوم نیست با این سیستم آموزشی که تو ایران حاکمه روز اول مهر باید خوشحال باشیم که بچه هامونو میفرستیم تو دل این سیستم یا ناراحت!

مصی گفت...

آخی کلی خاطراتم تازه شد. اون آهنگ آخر رو هم من خیلی دوست میداشتم

هیچکس گفت...

ای دختر دلمون رو حسابی هوایی کردی بد رقم ! آی دلمون تنگ شد برای اون روزهای اول محصلی آی لاقید و بی خیال بودیم و همه دردمون مشق شبمون بود و تمام که میشد فکر میکردیم قله قاف رو جابه جا کردیم و از این لذت مستانه خسته میخوابیدیم و آی خوابیدنهای اون سالهای زمستون چه حالی داشت ! همه چیزش قشنگ بود من به روزم

باد صبا گفت...

سلام
دستتون درد نکنه
خیلی نوشته تون قشنگ بود
موفق باشید

ناخنگیر گفت...

....

هیچکس گفت...

تو انگار نمیخوای آپ بکنی بچه جان

دونقطه گفت...

کلمه ها همیشه یاغی اند .
یاغیانی ابله .

قطره باران گفت...

یادش بخیر ...با اینکه اون موقع ها همش برام خاطره است ولی هیچ وقت حاضر نیستم به اون روزها برگردم...ممنون که به یادم بودی