یکشنبه، تیر ۲۷

آری یا خیر؟


میخوام وبلاگ اولیم همونی که سه سال پیش همین موقع ها ازش کوچ کردم اینجا، را حذف کنم. حس خوبی نسبت بهش ندارم اگرچه حس و حال وبلاگ نویسی و تازه کاری در تارو پودش موج میزنه ، شوری که فقط مختص من نویسنده نبوده ، خواننده ها هم پرشور تر، آزاد تر و سرحال تر بودن. خاطرات جوانی و شاید بهتر بگم بچگی با آرزوهای زیبا ارزوهایی که شاید برخیش الآن دیگه نباشه یا محقق شده یا ددلاینش گذشته و یا زمانه و افزایش سن نشون داده خیلیش باید همون جا بمونه . نشستم همش را خوندم از وقتی شروع به نوشتن کردم گاهی بعضی پست ها خاطراتی واسم میاره از پشت صحنش که دلم نمیاد ازش بیام بیرون ، با چند تاش گریه میکنم ، با برخی میخندم. بعضی بازین . بعضی هم اون قدر به دلم میچسبه که دوباره وسه باره میخونم وفکر میکنم تا آخر عمرم نتونم مثلش بنویسم. کامنت ها هم واسه خودشون دنیایی از خاطرات خوب و بدن. شیطنت، مهربانی ، بوی آشنایی، اثباتی بر زیبایی ارتباط، جهت فکری و حتا پیچوندن ملت گاهی. کامنت گذارهایی که برخی هنوز هم مینویسن و برخی که دیگه نمینویسن ؛و منی که چی پیش بیاد با دوستان وبلاگی دوستی غیروبلاگی برقرارکنم دیگه ازشون بی خبر و با خواندن اون کامنت ها گاهی حتا دلتنگ میشم. باوجود همه ی این دلبستگی ها و خاطراتی که چندتاش کافیه تا فرد نوستالژیکی چون من را ببره با خودش، تصمیم دارن اون وبلاگ را کامل حذف کنم البته عملا سه ساله نه دیگران نه خودم نرفتیم سرش ولی نمیدونم چرا این حس داره هی بهم علامت میده! حالا شاید همش را با تاریخش توی ورد سیو کنم و باز از بعضی استفاده. هنوز هم مرددم....
پ.ن1: ایشان هم باز بعد از مدتها با حضور در وبلاگستان ما را بسی مشعوف نمودند با شعرهای زیبایش.
پ.ن2: همچنین ایشان یعنی قراره که مرتب به روز شوند لااقل ماهی یکی ( ولی بین خودمون بمونه سالی یک پست هم بنویسه خیلیه)

۱۹ نظر:

مصطفی گفت...

من که میدونستم نمیخوام برم سراغ نوشته های قدیمی، این بود که همه رو پاک کردم تا یه مجموعه جدید از اول بنویسم، بدون خاطره. ولی اگه از اون تیپ آدما هستی که عادت به حفظ یادگاریها داری، اصلا توصیه به پاک کردن نمیکنم

بامداد راستین گفت...

چقدر هم تو نميدونی من از کدوم آدم هام :D:

اکبر گفت...

درود
من با نظرت موافق نیستم بهتره بمونه. چون نوشته جزئی از گذشته و خود ما هستند.
ما که نمیتونیم خودمون رو پاک کنیم من یه بار شش ماه اول نوشتنم رو پاک کردم و الان پشیمونم و هر کاری کردم نتونستم بازیابی کنم.
با اینکه لینک وبلاگ قبلیت رو نمیدونم اما معتقدم نباید حذف کرد.

پویان ( پ-البرز) گفت...

باید بمونه
نباید حذف بشه
من این کار را با وبلاگ قبلیم کردم و بعدش پشیمون شدم

میو گفت...

من اصولا هیچوقت ریسک حذف کردن چیزی رو نمیکنم. حتا یک پست. به خاطراتم خیلی وابسته ام.

باد صبا گفت...

سلام
خواهش می کنم حذفش نکنید.
کاری به کار شما نداره.
برای خودش توی فضای مجازی حضور داره.
امیدوارم

امیر گفت...

سلام،
به نظرم حیفه پاکش کنی. بعدا ها دلت میسوزه. مثل مو کوتاه نکردن نیست که فقط یه هفته اول ناراحتش باشی، هر چی بگذره غصه ت بیشتر میشه.

قطره باران گفت...

خب دوست خوبم مجبور نیستی اون یکی رو حذف کنی فقط به عنوان یادگاری نگهش دار

دونقطه گفت...

وبلاگ سابق :
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد...

ناشناس گفت...

من اتفاقی این صفحه رو دیدم . نمی دونم وبلاگتون درباره چی بوده . شخصیت شما رو نمی شناسم . اما این حس دلبستگی رو می شناسم. بعضی وقتا حس قشنگیه اما بعضی وقتا هم آدم رو عذاب می ده . دیروز داشتم به این فکر می کردم که چرا باید به یک گلدان قدیمی دل ببندیم و تلی از خاطرات و حس نوستالژیک بریزیم روی وجودمون . هرچه دلبستگی ها کمتر باشن ما سبکبال تریم. ولی نوشته ها با اشیا فرق دارن . شاید سیر تحول فکر و وجود خودتون رو در اون ببینید و به دیگران هم فرصت استفاده از اون رو بدین. سعی کنید دلبستگیتون رو به نوشته ها کم کنید ( برای خود من هم سخته) .یک شاعر معروف سده اخیر ایران که اسمش رو نمی دونم یک روز همه دفتر شعرش رو در آتش می سوزونه. ببینید این هم یه طرز فکره .
ما ایرانی ها خیلی به گذشته بند می کنیم . اصلا اینقدر به حرف اومدم که دلم میخواد یه وبلاگ در این باره داشته باشم و نظر همه رو بپرسم.
پیشنهاد من اینه که تا یکسال دیگه نگهشون داری بعد تصمیم بگیری. دلیلی نداره اون ها رو که شاید بخشیشون سرمایه معنوی باشن پاک کنین. داره؟

باد صبا گفت...

سلام
ممنون از لطفتون.
من توي اين سه سال هيچ نوشته اي از تولد خودم ننوشتم و بعد از اين هم فكر نمي كنم بنويسم.
ممنون از لطفتون به خاطر يادداشت فيس بوك.
دستشون درد نكنه.
كمربندم كهنه شده بود و تقريبا غير قابل استفاده. يه كمر بند بهم هديه دادن.

ostovane گفت...

سلام
چرا میخوای پاکش کنی؟
ای بابا!!!!!!!!!!

دونقطه گفت...

فکر کنم از شنیدن این (کامنت) خوش حالم .

شاه رخ گفت...

كلا نابود كردن حس خوبي داره

مهتا گفت...

من یه بار این کار و کردم خیلی پشیمون شدم..

مانی گفت...

ما ایرانی‌ها عادت داریم توی خاطرات گذشته متوقف بشیم و لحظات جدید خلق نکنیم! بنابراین گاهی لازمه یه چیزای این مدلی رو گذاشت کنار.
---
من دو هفته پیش یه سری آرشیو چت و ایمیل و متن رو پاک کردم!
---
البته به گمونم یه جایی ازشون بک‌آپ دارم! توی یه دی‌وی‌دی شاید.

شب گفت...

یک چیزی هست.
وقتی آدم آدرس وبلاگ رو عوض میکنه، یعنی توی جایی که هست راحت نیست. حالا هر جور که باشه.
معمولا خیلی هم کم به وبلاگ قبلی برمی گرده.
شاید خیلی کمتر از نگاه به ارشیو وبلاگ حاضر.
اما گاهی لازم میشه ادم خاطرات و احوال گذشته رو بررسی کنه.
ببینه چی شد که اینطوری شد مثلا.
اونوقت نوشته های قدیم خیلی کمک میکنه.
چون اگر نباشه، خاطرات به چند شکل باز تعریف میشه.
ادم کلافه میشه.
به هر حال .
من وبلاگ قبلیم رو پاک کردم.
نصفش و تو ریدر دارم که گاهی لازمم میشه.
بقیشو تو یه فایل ورد ریختم که نمیدونم الان کجاست. تا حالا هم استفادش نکردم!
فایل ورد بدرد نمیخوره برای این کار.
نگه داریش حوصله ی زیادی میخواد.
شاید هم گاهی دوست داشته باشین توی اون وبلاگ قدیمی بنویسید.
حتی یک پست در 10 سال!
به هر حال.
من که از خالی کردن وبلاگ قبلی سود نکردم.
هرچند احساس از دست دادگی و از دست رفتگی نمیکنم.
ولی راحت تر بود اگر حذف نبود.
اگر هم حذفش میکنید، صفحه رو برای خودتون نگه دارید.
بدون ای میل و نام و نشان.
برای اینکه سوء استفاده نشه احیانا.
مثل اینکه خیلی چیز شد. :)

ناخنگیر گفت...

:)

هيچكس گفت...

هيچ وقت هيچ نوشته اي رو حذف نكن چون حتما يك روزي دلت براش تنگ ميشه !!
نوشته بخشي ار روح آدمه كه ريخته روي كاغذ و هر وقت بازش كني باهات حرف ميزنه
نگهش داري چيكارش داري بگذار باشه
منم به روزم