پنجشنبه، خرداد ۳۰

ذهن مشوش من



یک ماهی می شود ،نه نه ، یک ماه چرا؟ 30 روز ،آن هم خوب نیست گویا 720 ساعت (حالا اگر می خواهی کوچکتر شود با خودت) که وبلاگ ننوشتم . به احتمال نزدیک به یک، حرف وحدیث های بیشماری داشتم برایتان ولی از خصوصیات نمی دانم بد یا خوب اینجانب است که هرچه حرف بیشتر دارم سکوتی پررنگ تر در من هویدا می شود . از چه می نوشتم مثلا ؟ در باب نقد و تحلیل که قدرتی در خود ندیدم و بی خیال شدم . در احوالات کودکی ام که بنگری همیشه مرا با کتاب می بینی . گفتیم کتاب بهتر و بیشتر بخوانیم تا بهتر ببینیم ،بشنویم و بنویسیم و عادتی شد برایم ولی به علت ضریب هوشی بالا!؟ هنوز خوب نوشتن را نیاموخته ام . میگوییم هرچه ساده تر و بی پیرایه تر جذاب تر.چه در نوشتار وچه در گفتار و چه در کردار.من سادگی آموختم ولی در نوشته هایم جذابیتی ندیدم. می بینید آخر نوشتن یاد نگرفتم . بگذریم ، راستش هنوز در علل عقب ماندگی بلاد گل وبلبل مانده ایم . چند صفحه ای بیشتر نمانده البته . واقعا کتاب خوبی بود ....

شبها که در کنار خانواده نشسته ایم البته اگر توفیقی باشد و برق روزانه قطع نشود و احیانا میوه ای ،قهوه ای،چایی،کیکی ،چیزی صرف کنیم، دزدکی کتابی که این روز ها مادرم مشغول خواندن آن است را و آنجا به من چشمکی میزند، برمیدارم تا غصه نخورد ،همین طوری نصفش را خواندم ، کتاب جالبی است ،"بی وتن" از رضا امیرخانی ،شرح واقعیاتی که وجود داشته برای نسل متولد 52 و سفری که منشا آن چند سال زندگی خود نویسنده در ایالات متحده است هرچند برای من کمی دور و با اغراق است و ملموس نیست برایم تا این حد دنیا ندید ه گی و اختلاف زیاد بین نیمه ی سنتی و مدرنیته ذهن یک نفر. بگذریم ،نیمه ی وجودی دیگرم روزی در همین 30 روز که به خاطرم نیست چه روزی ،ذوقی برای سپاهان نوین و بیشتر باخت استیل آذین(؟) داشت. نه اینکه فکر کنید نیم نگاهی هم به آن انداخته باشم ها ، حتی یک ذقیقه وقتم را صرف دیدن این سیاست و معماری قوی اش نمیکنم ولی چه میشود کرد این اصفهانی بودن را؟ اصفهانی شده ام از آن بد اصفهانی ها ،نه؟ و نیمه ی دیگر وجودی مشغول تفکراتی که شاید روزی برایتان گفتم .....

امروز ایمیلی به دستم رسید حاوی عکسی از کازن دورگه مان ،برایتان آن بالا گذاشته ام.ببینید اصلا به خارجی ها نرفته کاملا شبیه خودمان است ،گویا قراراست سفری با این خانم کوچولوی یازده ماهه داشته باشیم به یاری پروردگار...

اوه چه خزعبلاتی شد این پست ،سرخوشی زیاد شده لابد ،شما ببخشید!

۱۵ نظر:

ناشناس گفت...

چه چونه خوشگلی داره این کازین 11 ماهه

ناشناس گفت...

"دنيا نديده گي" در اين نوشته ات اوجش بود . چشمك مي زد . يه جور خنده داري براي دنيا نديدگيمان دلم سوخت .
حيف كه رگ اصفهاني ندارم وگرنه يادت ميدادم بايد چطور براي تيم شهرت ذوق كني .
يك اواسط پاييزي مي برمت ابادان چند هفته اي نگهت ميدارم تا صنعت نفت يك برد نيم بندي بدهد تا حالش را ببري . آدم از عشقهاي اين ملت در مي ماند
هر چه دردهايشان بزرگتر و عميق تر است الكي خوش تر و شادتر نشان ميدهند
انگار مي خواهند به تمام جهان انگشت وسط حواله بدهند .

ناشناس گفت...

وای این در مورد من صادق نیست . ضمنا نمیخواد آبادان به من نشون بدی رفیق من پدرم خودش بازیکن تیم ملی بوده و داییم مدتی مربی تیم ملی ،بهتر از هر کسی میدونم کجا چه خبره

ناشناس گفت...

ماشاالله.
خدا حفظش کنه!
ما بعد از چهار سال وبلاگ نویسی به این نتیجه رسیدیم که هر از چندی نوشتن یک پست مملو از چرت و پرت برای استراحت نویسنده و خواننده مفید است. خیلی هم مفید است!!!

ناشناس گفت...

سلام
دستتون درد نکنه نوشته قشنگی بود البته با وجود اینکه به قول خودتون خزعبلات بود.
عکس های قشنگی ودن از این دختر کوچولوی ناز که نمی چه نسبتی با شما داره. بابا یا مامانش اهل کدوم کشورند.
موفق باشید. فقط من کنجکاوم زودتر نوشته های صد سالگی به بعد وبلاگها رو ببینم. فقط نگرانم اون موقع وبلاگ نباشه و به جاش چیزای دیگه باشه.

ناشناس گفت...

میشه در مورد علامت سوال (؟) برای باخت استیل آذین بیشتر توضیح بدید؟

ناشناس گفت...

سلام
تابستون خوبی داشته باشید

ناشناس گفت...

من اتفاقا ازین پستها بیشتر خوشم می‌آد. نه مطالب اتو کشیده!

ناشناس گفت...

به مهدی: علامت سوال واسه این بود که درست نمیدونستم بویژه املاش را:D:

ناشناس گفت...

خب امیدوارم با نوشتن این پست یه کم تونسته باشی سر و سامونی به افکار پراکنده ات بدی :)

ناشناس گفت...

بيوتن عالي استتتتتتتت...
نمي‌دانم مي‌داني يا نه... اميرخاني طر‌فدار خفن استيل آذينه بخاطر علي پروين!

ناشناس گفت...

خانم یا آقای ناشناس ممنون از اطلاعتون . ولی ای کاش اسمتون را مینوشتید

ناشناس گفت...

بر عكس در احوالات كودكي من كه بنگري هميشه منو با توپ مي بيني D:

ناشناس گفت...

سلام
مبارك باشه تولد اين دختر دايي نازتون
زنده باشه
موفق باشيد

ناشناس گفت...

كوشي پس رفيق؟
آپ نمي كني؟