سه‌شنبه، دی ۲۸

از روزمره های زندگی...


تاریخ آخرین پست وبلاگم را نگاه میکنم که آن هم با عجله نوشته شده و صد رحمت به ننوشتنش. تاریخ امروز را می بینم.  باورم نمیشود. این زمان شتابش گاه گوی سبقت را از خود می رباید. به روزهایم نیم نگاهی می اندازم. همه اش دارد شبیه به هم میشود. هرروز صبح ساعت 6 بیدار شو. برای ساعت 8 دانشگاه باش. اگر روز روزت باشد و مجالت دهد ساعت 5 سری به جیم بزن و کمی به سلامتی ات برس. شب هم که به خانه رفتی اگر ویکند قبلی ات اجازه ی ویکند بودن داده بود ، میتوانی غذاهایی که برای روزت درست کرده ای را بخوری و راحت باشی و گرنه تازه باید برای شب شامی و برای فردا ناهار درست کنی.و 12 جنازه ات به تخت رود. اگر هم روزت نباشد که شاید تا 8 شب مجبور شوی دانشگاه بمانی. نه به جیم میرسی و  حتا نه میشود به همان کار قبلی ها در خانه فکر کنی . چه رسد به کتاب و فرهنگ و هنر. آخر هفته ها هم شاید 2 ساعت بشود استراحتی کرد. بعد فکر میکنی وقتی هدفی برای خودت تعریف میکنی یا حتا نه وقتی برای رسیدن به مرحله ای در مرحله ی دیگری، چه کارهای کوچک کوچک مسخره ای باید انجام دهی . ولی در کل از این روتین بدم نمی آید. هرچند احساس تکبعدی شدن آزار دهنده است ولی وقتی حس میکنی زمان را خودت نمیکشی انرژی می گیری.لذتی است در نتیجه ی به دست آمده اش که شاید نگهت دارد. ولی باز که فکر میکنی روزهایت تکراری اند، مشوش میشوی.و این درگیری و جدال درونی ات ادامه دارد....
پ.ن: کی وقت میشه برم اسکی رو یخ ،آیا؟!!!!

۷ نظر:

ایوار گفت...

سلام
مطلب جالبی بود اگر مایل به تبادل لینک هستی به من سر بزن
سپاس

دی ماهی خانوم گفت...

سلام عزیزم
واقعا خسته نباشی از اینهمه پر برنامه ای! خداییش گاهی آدم خسته میشه اما خوبه تو انرژیت بالاس! من همون ماهی خانوم سابقم! آدرسمو عوض کردم.
شاد باشی گلم

باد صبا گفت...

سلام
جالب بودند.
خسته نباشید.
به امید فردایی بهتر

داستانک گفت...

راستی این جیم چی یا کی هست که مریم آی هم اینجا ازش گفته ؟
http://www.maryami.com/archives/2011/01/post_1194.php

داستانک گفت...

راستی این جیم چی یا کی هست که مریم آی هم اینجا ازش گفته ؟
http://www.maryami.com/archives/2011/01/post_1194.php

maryam.E گفت...

دوست خارجی پیدا کردی!

مهتا گفت...

همه جای دنیا همینه