پنجشنبه، تیر ۱۰

کمی از حس های وبلاگی

خب بالاخره وبلاگ انگلیسی ایجادکردم. در این فکرم که اگه قرار باشه زمان لازم از مرحله ی بالقوه تا رسیدن به مرحله ی بالفعل در هر کاری که قصد میکنم، این همه طولانی بشه من زمان زیادی را از دست میدم و این اصلا خوب نیست. این وبلاگم (همین بامداد ) را خیلی دوست دارم. حس میکنم واسه خودش هویت ایجاد کرده، کلی شخصیت گرفته ، تازه کلی هم ناز نازیه. وقتی شادم باهام شاده و خوشحال، ولی وقتی کمی دپ می زنم سیاست به خرج میده. ظاهرا بهم اجازه میده داخلش بنویسم وخالی شم ولی وقتی مینویسم و پست میکنم نه تنها میبینم کلی حالم خوب شد و امید خونم باز زد بالا بلکه به طرز ناباورانه ای می بینم اون قدرهام غر نزدم ، یا شاید میبینم اون قدرهام اوضاع سخت نیست که من فکر میکنم. شاید هم هوای دوست های خواننده اش را داره که روحیه شون بد نشه. حالا این کارش خوب یا بد را نمیدونم ولی گاهی حس میکنم خودسانسوری ام را تقویت میکنه حس میکنم دیگه داره مثل آدم بزرگ ها یی میشه که یادشون میره گاهی باید کودک بود. اینه که من را یه طوری ام کرده که وقایع ساده نوشتنش واسم سخت میشه ولی حالا با تولد ایشون وقایع بچه گانه را راحت مینویسم چون احتمالا ادبیات زبانم در این وبلاگ در حد کودکه. ولی خب خودش هم میدونه که خیلی دوستش دارم . و اما این وبلاگ انگلیسی ام را هنوز باهاش ارتباط نگرفتم. انگار که رابطه ام با این یکی عاطفی باشه با اون کاری....

اوه خودمونیم چقدر خزعبل سرهم کردم. همه ی این آسمان و ریسمان را به هم بافتم که بگم اگر قدم رنجه کنید و لطفی به این بنده وبه دیگر وبلاگ من هم تشریف بیاورید تا من در زبانم کمی پیشرفت داشته باشم خیلی شادمانم میکنید.

۸ نظر:

مهراوه شریف گفت...

مبارک باشه

ماهی خانوم گفت...

بابا خارجیییییییییییی!!
بابا وبلاگ خارجی دااااااااار!
بابا با سوااااات!
مبارکت باشه خانومی پست اولت رو خوندم.
شاد باشی همیشه
بوس بوس

میو گفت...

من اصولا یه حالت سوم هم دارم!!! گفتم دو حالت بد دارم..بیخودی برداشت ناجور نکن. در ضمن من با زبان مادری بیشتر حال میکنم ولی سعی میکنم بهت سر بزنم..

قطره باران گفت...

حتما میام به بلاگ جدیدت سر میزنم.موفق باشی

پویان ( پ-البرز) گفت...

مبارک باشه پگاه جان.... من حتما" وبلاگت را می خونم.
با مادر صحبت کردم. چرا از اون کامنتم تو فیسبوک بارونی شدی؟ خب دلم برای خواهرم تنگ شده بود

باد صبا گفت...

سلام
حیلی خیلی خیلی کار خوبی کردید که یه وبلاگ دیگه هم راه انداختید.
اون رو هم که با دقت بیشتر خوندم باز هم نظرمو می نویسم.
فقط چرا اسمش رو اینجوری گذاشتید. شما که نوشتید وبلاگتون کمکتون می کنه از حس دلتنگی در بیایید.

هيچكس گفت...

سلام چطوري رفيق ممنون كه اومدي وبلاگم و ممونم كه بهم تيكه انداختي !
و خب تصميم داشتم بيام يك جواب دندون شكن بدم بعدديدم وبلاگت نازي نازيه و تو خيلي داري قربون صدقه اش ميري دلم نيومد ! به هر حال بگزريم وبلاگ انگليسيت رو هم حالش رو ندارم سر بزنم دروغ چرا !!

ostovane گفت...

منم یه روزی قصد داشتم وبلاگ انگلیسی ایجاد کنم. اما تنبلی نگذاشت.
موفق باشی