ایدوست بیاتاغم فردا نخوریم/ وین یکدم عمرراغنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا درگذریم/ باهفت هزارسالگان سربسریم “
خیام نیشابوری در زمان خود از مشاهیر برجسته به شمار می رفت و در اغلب علوم متداول آن دوران دست داشت در نجوم از بزرگان بود چنانکه ابوالفرج مورخ می نویسد که نظام الملک خیام را منجم دربار شاه کرد و گویند در علوم یونانی عارف کامل بود .مؤلف تاریخ الفی وی را از پیشوایان حکمای خراسان شمرده و مینویسد که او را در حکمت قریب به مرتبه ی ابن سینا شمرده اند وی انواع حکمت ، وبویژه" ریاضیات " را نیکو میدانست که همگی با مثلث معروف وی آشناییم.و گویند "عبد الرزاق " وزیر مشکلی در آیه ای از قرآن(؟) داشت که غزالی آن را حل نمیتوانست بکند و چون خیام با وی روبه رو شد آن مشکل را حل کرد(نسبت به این شک دارم)
و نیز حکایتی نقل میکنند که سلطان سنجر در کودکی به آبله مبتلا بود و وی اورا درمان کرد که معلوم است در طب نیز دستی داشته .
و اما در مورد نقش وی در خارج از ایران:
می توان گفت خیام در رجال دنیاست که در تمام ممالک عالم معروفست .شهرت فوق العاده ی وی بواسطه ی رباعیلت اوست که مضامین مخصوص به خود دارد و این مضامین منحصر چنان دل انگیز است که به هر زبان ترجمه شده ،مرئم آن زبان را شیفته ساخته است . شهرت وی در اروپا قدیمی است و از نیمه ی اول قرن هفدهم میلادی آغازید . نخستین کسی که خیلم را در اروپا معرفی کرد مستشرق معروف انگلیسی دکنر توماس هاید بود که در کتاب خود به نام " تاریخ مذهب پارسها و پارتها و مادهای قدیم" بعضی رباعیات خیام را به زبان لاتین ترجمه کرد و در سال 1760 در اکسفرد انتشار داد. در اوایا قرن 18 "سرگورازله" سفیر انگلستان در دربار فتحعلی شاه اولین ترجمه ی بعضی رباعیات خیام را نشر داد. در سال 1818 میلادی بارن فن ها مر پور گشتال مستشرق اتریشی در کتاب خود موسوم به " تاریخ ادبیات ایرانیان" خیام را به آلمانی ترجمه کرد ولی کسیکه خیام را در تمام اروپا معرفی کرد ادوارد بیلز کول انگلیسی رئیس مدرسه ی سنسکریت در کلکته بود که اغلب شعرای ایران را او معروف کرده و مخصوصا راه شهرت بزرگی برای خیام فراهم آورد و ادوارد فیتز جرالد شاگرد خود را با افکار وی آشنا کرد وی از شعرای بنام انگلستان بود و مضامین خیام را به شعر انگلیسی در آورد وی 75 رباعی خیام را نظم کرد .
و امروز ما جوانان ایران چقدر با خیام و امثالهم آشنایی داریم ؟ با فرهنگ این بلاد؟که اگر بگویم از هر 100 نوجوان تنها 1 نفر خیام را میشناسد هیچ اغراق نکرده ام . ای کاش.....
یکشنبه، اردیبهشت ۲۹
کمی خیام
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۸ نظر:
حتي اسمش هم خاصه! خياااااااااااام!
پارسال این شعر خیام رو گروه کامکارها توی کنسرتشون اجرا کردند. فوقالعاده بود.
---
پست قبلیتو چقدر خوب و واقعی نوشته بودی. من هیچ وقت نمیتونستم نوع بازیهای نگاهم رو به اشیاء و اشکال توضیح بدم!
---
نمیخوام دلتو بسوزونم اما جمعه رفتم کنسرت لطفی!
من قبلاً ها خیلی با خیام حال میکردم. ولی الان یه چند وقتی هست که سر شلوغه و اصلاً طرفش نرفتم:(
توی دبیرستان یه چیزی داشتیم به اسم مثلث خیام-پاسکال که من اصلاً خوشم نمیومد از این ترکیب که اسم خیام را بذارند کنار اسم پاسکال و بشه یه اسمه مثلث.
من هم الان دیگه جزء همون 100 نفر هستم:))
از مطالب مفید و جالبی که نوشتید خیلی ممنون. بیشترش رو نشنیده بودم. قسمت "خارج از ایران" خیلی خوب بود ولی در مورد قسمت اول به نظر می رسه که باید به سخن "نظامی عروضی" در مورد "خیام" که اهمیت زیادی داره اشاره می شد که در ادامه میارم:
تا آنجا که شنیده ام، کهنترین نوشته ای که در آن از "خیام" نام برده شده است، کتاب "چهارمقاله" اثر "نظامی عروضی سمرقندی" است که بین سالهای 551 و 552 هجری قمری نوشته شده است. وی می نویسد: « در سنه 506 هجری قمری به شهر "بلخ" در کوی برده فروشان در سرای "امیر بوسعده جره"، "خواجه امام عمر خیام" و "خواجه امام مظفر اسفزاری" نزول کرده بودند که من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت از "حجت الحق عمر" شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری، شمال بر من گل افشان می کند.» مرا این سخن مستحیل نمود، دانستم که چون اویی گزاف نگوید. چون در سنه 530 هجری قمری به "نیشابور" رسیدم، چهار سال بود تا آن بزرگوار روی در نقاب کشیده بود، آدینه ای به زیارت او رفتم و یکی را با خود بردم که گور او بر من نماید. مرا به گورستان "حیره" بیرون آورد، باتفاق گشتیم در پایین دیوار باغی خاک او دیدم. درختان امرود گلابی و زردآلو سر از باغ بیرون کرده و چندان برگ شکوفا بر خاک او ریخته که خاک او در زیر گُل پنهان بود و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر "بلخ" از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار رُبع مسکون او را هیچ جای نظیری نمی دیدم.»
از آنجا که به ادوارد فیتزجرالد اشاره کردید، ترجمه ی وی از رباعی که در آغاز متن آوردید را در پایان میارم:
Ah! My Beloved, fill the Cup that clears
Today of past Regrets and future Fears
Tomorrow? Why? Tomorrow I may be
Myself with Yesterday’s Seven Thousand Years
به مهدی:
این ترجمه را خودم هم نوشته بودم ولی چون بلاگ اسپوت وقتی فارسی می کنم دیگه انگلیسی را هم راست میزنه ننوشتمش ولی در مورد قسمت اول ممنون
سلام
دستتون درد نکنه خیلی نوشته قشنگی بود در باره خیام.
در مورد نوشته قبلی متاسفم. امیدوارم زود تر سرما خوردگیتون خوب بشه. و همه چیز رو به راه و شاد بشه.
در مورد باخت تیم بسیار خوب س÷اهان هم متاسفم.
موفق باشید
اي كاش كه جاي ارميدن بودي
يا اين ره دور را رسيدن بودي
يا از پي صدهزار سال از دل خاك
چون سبزه اميد بردميدن بودي .
هستم . ديروز و پريروز نتونستم كامنت بذارم برات . صفحه باز نمي شد . حالا خوب شد :-)
سلام
ممنون از لطفتون.
تولد عزیزان شما هم به شما و خانواده محترمتون تبریک می گم.
موفق باشید
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لالهرخی اگر نشستی خوش باش
كوشي رفيق؟
چه عجب من يه بار تونستم اينجاكامنت بذارم. اگه سر نميزنم بهت به خاطر همين كامنت دوني عجيب غريبته. عمرا با آدم راه نمياد.
کرمانشاهی می باشم.
چقدر عکس بالای وبلاگت قشنگه...
آپ نمیکنید لطفا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آپ نمیکنید لطفا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
خدا رو شکر که شما سالم خوب و سلامتید.
امیدوارم تا 120 سال دیگه هم خودتون شاد و موفق باشید و هم دیگران رو شاد کنید و توی موفقیتشون نقش داشته باشید.
من اون فایل ها رو دوباره عصر امروز آپلود می کنم (روی خط جوونی)
سعی کنید حتما گوش کنید. فکر می کنم پشیمون نشید
موفق باشید
يک ماهی هست چیزی ننوشتید! نکنه باز چله نشین شدید؟
بهار می گذرد، خیز و دست دلبر گیر
به پای لاله و گل زندگانی از سر گیر
ارسال یک نظر