شنبه، مرداد ۶

ای سالهای گمشده ای آه

از من که در حوالی پاییزم
تا سایه سار خاطره ی آن درخت سیب
چندین بهار فاصله ماندست

دستم دراز نیست
تا آن انار جنگلی دور دست را
بر میل دیر ساله ی زنبیلم
بسپارم
وان دانه ی تمشک
از مزه ی دهان من دور است دوردور


آیا دوباره
بر من نسیم صبح
در ساحل صبوری مهتاب می وزد؟
ودرحضور من
بانوی آفتاب
آغوش تابناک نوازش را
بر خوشه های نارس شالیزار خواهد گشود؟


من دور مانده ام
از دختری که دامن بی تابش
در روزهای بازار
حسی غریب را
با بوی سرخ سیب می آمیخت


از خانه ای که خواب خوش خردسالیم
در ظهر آفتابی ایوانش
فیروزه ای چو تیله ی من بود
از پله های کهنه ی دکانی که سالها
روز نخست مدرسه ام را
تا بوی خوش مرکب چین می برد


وز شرم ناسزاوار
وقتی که در خیابان
سیمای پر ابهت ناظم را
از گوشه های چادر مادر می دیدم


من دور مانده ام
از جاری نسیم سزاشیب جلگه ها
از صبحگاه چک چک سرد سفال ها
از عطر نان
که اینک
در سفره ی گشوده ی ذهنم
در جستجوی پونه وریحان است


با من پرندگان
در این غروب غربت غمگین
آواز ناشنیده ای دارند


اینجا
هرشاخه حسرتی است
کر آه بامدادی ما مرروید


رضا مقصودی




۲ نظر:

ناشناس گفت...

Bebin chize, age shenaasi khodeto mo'arrefi kon... chon man kasi ro ke aksesho nadideh baasham hichi dar baarash yaadam nemimooneh.. We might talk about something today but tomorrow I'll have difficultly remembering it was you who had that discussion with me. Let me know if we've seen eachother.

- Farahmand

ناشناس گفت...

قشنگ بود.:)